«آلزایمر» فیلم تازه او که در بخش مسابقه سینمای ایران حضور دارد دیالکتیکی از روابط آدمها را بهنمایش میگذارد. داستان با تصادفی کلید میخورد که با پیچیدگیهای خاص آثار احمدرضا معتمدی در آن به واکاوی لایههای پنهانی از ماجرا پرداخته میشود.شرط گفتوگوی ما با معتمدی این بود که بدون پیشکشیدن مسئله همیشگی منتقدان با فیلمهایش یعنی جایگاه مباحث فلسفی در سینما با او گفتوگو کنیم و تنها به فیلم و حضورش در جشنواره بپردازیم، اما گویی وقتی پای صحبت این فیلمساز مینشینی پرداختن به چنین مباحثی گریزناپذیر است.
- چرا اینقدر با فاصله فیلم میسازید و در این 16سالی که مشغول فیلمسازی هستید فقط 5 فیلم در کارنامهتان دیده میشود؟
من تقریبا بعد از انقلاب فعالیتم را شروع کردم ولی گام اول 10سالی طول کشید و نمیتوانستم تصویب فیلمنامه و پروانه ساخت بگیرم. این مشکل تا سال 70 که من فیلمنامههای مکرر مینوشتم و موفق به ساختن فیلمام نمیشدم ادامه داشت. بنابراین باید به 30سال این 5فیلم را تقسیم کنیم (با خنده). بعد هم با 5سال و 4 سال فاصله ساخته شدهاند که این دیگر برمیگردد به وسواس خودم که میخواستم حتما به فیلمنامهای برسم که 100درصد خودم را متقاعد کند در مرحله اول و به من انگیزه دهد برای کار و هزینه بیشتر.
من از فیلمنامه زشت و زیبا 16نسخه دارم که طی 4سال هر فصلی یکبار بازنویسی شده تا رسیدم به چیزی که بهنظرم رسید حالا میشود این را بهعنوان یک اثر سینمایی عرضه کرد ولی خب اشکال کار این است که تشویقهای لازم بعد از این همه تلاش صورت نمیگیرد؛ یعنی یا فیلمهای ما دیده نمیشود، یا به آن توجه لازم نمیشود، یا حتی وقتی «زشت و زیبا» را جشنواره کن دعوت کرد فیلم ارسال نشد و به هر حال افت انگیزه پیدا میکنیم برای کارهای بعد و تا خودمان را دوباره پیدا کنیم و به روز شویم و درباره کار دیگری فکر کنیم طول میکشد. مشکلات دیگری هم البته میتراشند؛ مثلا نحوه برخورد مجموعه سینما که وقتی از فیلمی استقبال میشود و تماشاگر انتخاب میکند رأی اعلام نمیشود. به هر حال اینها انگیزه ما را کاهش میدهد.
- با این حساب تولید فیلم هم باید زمان طولانی سپری کند با وسواسی که شما دارید.
بله. برای من انتخاب بازیگر هم خیلی اهمیت دارد و وسواس زیادی دارم روی آن . از همان بازنویسیهای دوم و سوم فیلمنامه به تدریج بازیگرهایی را که باید این نقشها را ایفا کنند جستوجو میکنم و بازنویسیهای بعدیام را براساس آنها شکل میدهم چون بالاخره این فیلم اگر بخواهد ساخته شود باید بازیگر، آن را بازی کند و وقتی من میگردم برای نقش مستوفی و آقای انتظامی را انتخاب میکنم و او هم ابراز تمایل میکند دیگر در نوبتهای بعدی کاملا متمرکز میشوم روی این شخصیت و سعی میکنم راجع به تواناییهایی که این شخصیت دارد اطلاعات کسب کنم ولو اینکه 50سال بازیگری کرده است. نگاه میکنم ببینم شاید ظرفیتهایی داشته باشد که در فیلمهای قبلی مورد توجه کارگردان قرار نگرفته. ظرفیتهایی هم خود فیلمنامه به ما القا میکند؛ یعنی نوع تعامل با بازیگران دیگر و موقعیتهای نمایشی که یک شخصیت در آن قرار میگیرد و امکان دارد آن قابلیتهایی که تا حالا دیده نشده در آن موقعیت نمایشی خاص بروز کند. روی تمام اینها کار میکنم در طول این 4سال و یادداشتبرداری میکنم و بهرغم اینکه ترکیب بازیگران من معمولا متفاوت بوده در فیلمها اما در کنار هم نتیجه خوبی داشتهاند.
- در مورد انتخاب بازیگرانتان اتفاقا یک نکته جالب دیگری که وجود دارد این است که رفتهرفته نسبت به فیلمهای اول انعطاف بیشتری برای انتخاب بازیگران تماشاگرپسند و چهره پیدا کردهاید و بهنظر میرسد که این تصمیم به جذب مخاطب برای فیلمتان که موضوعات سختی هم دارند و به خاطر مایههای فلسفی ارتباط سختتری با تماشاگر برقرار میکنند هم برمیگردد.
من اساسا بعد از فیلم اولم به این نتیجه رسیدم که فیلمهایی که صرفا یک فیلم فلسفی باشند فعلا در سینمای ایران جایی ندارند و ایران مثل ایتالیا نیست که آقای فلینی بیاید «هشتونیم» بسازد و بگوید اگر هیچکس هم ندید یا نفهمید، نفهمد، مسئلهای نیست. در آنجا فیلمسازان با مجموعهای از کارشناسان سینمایی و منتقدین روبهرو هستند که خودشان را موظف میدانند فیلم را توضیح بدهند و به این صورت ارتباط برقرار میشود.
اینطور نیست که یک اثری صرفا مؤلفمحور باشد و هیچ خوانش متنی از سوی هیچکس صورت نگیرد یا حتی برعکس، حرکتهای منفی در جهت نفی آن اثر هم اتفاق بیفتد که به فراموشی سپرده شود. برای همین است که فیلم «هشتونیم» که هنوز یک اثر پیچیده و قابل تفسیر و تأویل است بالاخره میرود جایگاه خودش را پیدا میکند و حتی جزو 10فیلم برتر دنیا میشود و بهعنوان بهترین اثر فلینی شناخته میشود. این شد که من هم بعد از فیلم «هبوط» بهرغم اینکه ممکن است اشکالاتی هم داشته باشد و من اصلا آنها را نفی نمیکنم، اما بهنظرم رسید که ما اگر بخواهیم در سینمای ایران ادامه حیات داشته باشیم حتما باید مخاطب داشته باشیم. شاید هیچکس تلاش نکند برای این برقراری ارتباط با مخاطب. فیلم باید خودش بهعنوان متنی که خودش را به مخاطب میچسباند و بلاواسطه میتواند این کار را انجام دهد، مورد توجه قرار گیرد. پس به سرعت به سمت سینمای داستانی آمدم و از همان مرحله طرح داستانی، موقعیت نمایشی و شخصیتپردازی این کار را کردم و طبیعی بود که در انتخاب بازیگر و بقیه عوامل هم این اتفاق بیفتد.
- در رابطه با فیلم فلسفی و تفسیر آن توسط منتقدین صحبت کردید. برخی از منتقدان در مورد فیلمهای شما نظرشان این است که این نوع مفاهیم زیادی ذهنی هستند و انتزاعی و تصویرکردن و تبدیلشان به فیلم که هنری عینی است خیلی کار را دشوار میکند.
گفتم که در مورد فیلم «هبوط» این انتقاد را وارد میدانم ولی در مورد «زشت و زیبا» نه، چون یک داستان عوامانه تمام ادبیات جهانی بوده. مثلا قصه ما با قصه فیلم «مارمولک» چه تفاوتی دارد؟ حالا اگر شما بتوانی یک پشتوانه فکری و فلسفی هم برای کار فراهم کنی که آن منتقد محترم باید بیشتر کف بزند! چرا پس کف میکند؟! چرا بدش میآید؟ مگر ما ملت بیریشهای هستیم؟ مگر ما فرهنگ نداریم؟ مگر پشت ابیات حافظ فقط استعاره و جناس است؟ نه، یک دنیا معنی و مفاهیم عرفانی، فلسفی و حکمی پشت این ابیات خوابیده و آنها را زنده نگه داشته. پس در حقیقت بهترین اثر هنری آن است که نه از طریق فرم و نه از طریق محتوا بلکه از طریق ساختارش بتواند صحبت کند. ساختار عبارت است از چگونگی ارائه یک محتوا در فرم. وقتی فیلمی
هیچ محتوایی ندارد و فقط فرم خالص است در ساختار سینمایی آن باید شک کرد. همچنین فیلمی که فقط محتوا دارد و نتوانسته آن را تبدیل کند به یک فرم، در آن اثر هم باید شک کرد. اینها هیچکدام هنر نیست. هنر چیزی است که از ناحیه ساختار بتواند حرف بزند. بنابراین چه اشکالی دارد که ما بتوانیم قصهای را بیان کنیم قابل فهم برای همه ولی اگر تماشاگری هم اهل معنا باشد بتواند آن لایههای باطنی اثر را بکاود و به حرفهای دیگر هم دسترسی پیدا کند. اتفاقا منتقد باید در این نقطه بایستد و بگوید چرا یک فیلمی مثلا عمق ندارد، معنایی ندارد. ما که به تماشای فرم نیامدهایم. مگر میشود از این جهان فرم بهتر درست کرد یا از آن طرف مگر بهتر از کتابهای فلسفی و حکمی میشود معنایی را مطرح کرد؟هنر چیزی است میان این دو. نه فرم محض است و نه معنای محض.
- از شرکت فیلمتان در جشنواره و در کل شکل برگزاری جشنواره و به ویژه داوری آنچه ارزیابیای دارید؟
خب در مورد داوری و اهمیت آن باید گفت کسی که دوست ندارد فیلمش جایزه بگیرد طبیعتا در جشنواره هم شرکت نمیکند. من البته حقیقتا برای هر کدام از فیلمهایم تلاش کردم که از یک جهتی در این جریان رقابتی قرار نگیرد ولی هر بار با تهیهکنندگان بهدلیل تعهداتی که داشتند برای حضور در جشنواره این گفتوگو صورت گرفته و در نهایت بنا شده که فیلم شرکت داشته باشد منتها تنها خواستهای که ما داریم از هیأت داوران این است که عدالتپیشه باشند، بیطرف باشند و براساس روابط پشتپرده بین اهالی سینما عمل نکنند. من خودم سالها در گروههای داوری بودهام و متأسفانه شاهد چنین روابطی بودم اما امیدوارم که هر سال پالایشی صورت بگیرد و افراد بیطرفتر و غیروابستهتر به بدنه سینما برای داوری انتخاب شوند. ای کاش ما برای داوری فیلمهایمان از داوران بینالمللی استفاده میکردیم و واقعا جشنواره را همانطور که از نامش برمیآید بینالمللی برگزار میکردیم با ترکیبی 7 نفره که مثلا 6 داور خارجی و یک داور ایرانی داشت.
- از بازی بازیگرانتان در «آلزایمر» راضی بودید؟
بله. من همینجا رضایتم را از مجموعه بازیگری فیلم «آلزایمر» اعلام میکنم. حقیقتا بیشتر از انتظار من حتی ظاهر شدند؛ با توجه به اینکه من تعهد داده بودم فیلم را در 45 تا 50 جلسه تمام کنم و 150 حلقه نگاتیو بیشتر عمل نکنم و به این تعهد عمل کردم. در این شرایط ما بیشتر از برداشت یک به 4 یا به 5 نمیتوانستیم استفاده کنیم و با توجه به پیچیدگی که در روابط انسانی این فیلم هست، دشوار بود کار بازیگران، چون فرصت تمرین قبلی هم نبود در پیش تولید. من بسیار راضی هستم ضمن اینکه این توضیح را بدهم بازیگران این فیلم کاملا در دو گروه متفاوت قرار میگرفتند؛ یک عده کاملا بازی حسی میکردند و یک عده کاملا تکنیکی و در چنین شرایطی هدایت بازیگران بسیار دشوار است اما در نهایت نتیجه خوبی گرفتیم.